ستارگان دوکوهه

ستارگان دوکوهه
بـــــدون شـــرح...
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ستارگان زمین و آدرس dokooheh.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





مردم مسلمان نیز به خوبی به مقابله با توطئه كثیف آنان پرداختند. هر چه شرارت و جنایت گروهكها در كردستان بالامی گرفت، هجوم مردم به مراكز اعزام برای شركت در جنگ علیه ضد انقلابیون، شدت می یافت. سردار شهید رضا چراغی نیز به همین منظور به همراه دوستانش به آن خطه مظلوم شتافت و به مریوان رفت. در آنجا بود كه جذبه و ایمان همراه با قاطعیت سردار شهید«حاج احمد متوسلیان (١)»رضا را محو جمال و اعمال او ساخت و باعث شد لحظه ای او را تنها نگذرد. در مریوان، دلیرمردان دیگری چون شهیدان «حاج سید محمد رضا دستواره (٢)» «حاج محمد ابراهیم همت (٣)، «حاج عباس كریمی (٤) و بودند كه هر یك اسوة ایثار و شهادت بودند. رضا با پیوستن به جمع آنان توانست تجربیات بسیاری در فرماندهی كسب كند. حضور اینان در كنار یكدیگر امكان هر گونه توطئه را از مزدوران كومله و دمكرات سلب كرد. قاطعیت، شجاعت و جذابیت حاج احمد متوسلیان در مقام فرماندهی سپاه مریوان، درس خوبی برای همة تشنگان اخلاق فرماندهی شد. شهید رضا چراغی سمتهای پس از انقلاب شهید چراغی كه حاج احمد را استاد خود می دانست، خصوصیات بارز اخلاق و رفتار نظامی او را الگوی خویش قرار داد و از همان اولین روزهای حضورش درمریوان، با نشان دادن شجاعت و رشادت، جوهر خویش را نمایان ساخت. جمع سرداران دلیرمردی كه بعدها در طی جنگ، نوبت به نوبت جاودانه شدند، از كردستان عازم جنوب شدند. با تشكیل تیپ ٢٧ محمد رسول الله توسط حاج احمد، رضا نیز از آن به بعدهمراه تیپ ٢٧در عملیات مختلف شركت كرد. وی در طول حضور در كردستان و جنگ، مسئوولیت های مختلفی بر عهده داشت. مدتی «جانشین سپاه دزلی» بود و زمانی«مسئوول محور تتة مریوان». از اواسط سال١٣٦۰. تا اواخر تیر ماه سال٦١، فرماندهی گردان حمزه را در عملیات فتح المبین و بیت المقدس بر عهده داشت. پس از اسارت حاج احمد متوسلیان در تیرماه ٦١ در لبنان و قبول فرماندهی تیپ ٢٧ توسط شهید حاج همت، شهید چراغی در عملیات رمضان و عملیات مسلم بن عقیل در سومار، به عنوان قائم مقام لشكر خدمت كرد، و از مهر ماه سال٦١، برای مدت كوتاهی معاونت سپاه 11 قدر را كه فرمانده آن حاج همت بود، پذیرفت. از آبان سال ٦١ تا فروردین سال ٦٢ در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یك در فكه، به عنوان فرمانده لشكر انجام وظیفه كرد. «حاج حسین الله كرم» از سرداران لشكر٢٧ محمد رسول الله(ص) درباره حضور شهید چراغی در صحنه های مختلف عملیات و جبهه های جنوب و غرب كشور این گونه سخن می گوید: - در عملیات محمد رسوال الله(ص) كه در غرب كشور انجام شد، شهید چراغی در كنار دیگر سرداران شهید از جمله حسین قجه ای، مسیر بسیار مهم و خطرناكی را به «راه خون» معروف بود از تصرف نیروهای ضد انقلاب آزادكرد. با آنكه برف سنگینی منطقه را پوشانده بود، نیروها توانستند با استفاده از غافلگیری بر دشمن ضربه وارد سازند و منطقه را تصرف كنند. رضا در این عملیات فرماندهی گردانی را بر عهده داشت كه بر روی ارتفاعات«شیمادور» وارد عمل شدند. در آن زمان مناطق غرب كشور از جمله«دشت شیلر» مسیری بود كه رضا با گذر از آن وارد خطوط و واضع دشمن شد و عملیات چریكی انجام می داد. زدن كمین به مزدوران عراق و به اسارت گرفتن نیروهای دشمن از جمله فعالیت های او بود. او در عملیات قوچ سلطان نیز فرماندهی گروهی از نیروها را بر عهده داشت. رضا از همان آغار نشان داد كه توان هدایت نیروها را در عملیات مختلف را دارا ست. در عملیات محمد رسول الله(ص) وقتی پس از انهدام مواضع و استحكامات دشمن فرمان بازگشت به خطوط خودی داده شد. نیروها آماده بازگشت شدند. شهید چراغی در مسیر سرد و پر برف نیروها را كه با مشقت فراوان از عملیات بر می گشتند در آغوش می گرفت و می بوسید. شهید چراغی به همراه شهیدان رضا دستواره و حسن زمانی در جبهه های سر پل ذهاب دست به عملیات چریكی زدند. در یكی از این حمله ها در منطقه نفت شهر درگیری شدیدی بین ما و دشمن پیش آمد. بخاطر محدودیتی كه در مهمات داشتیم، شهید چراغی و شهید هادی دستور دادند به مواضع قبلی خودمان برگردیم. باید مسیر را از داخل رودخانه طی می كردیم چون زیر آتش تانك و هلی كوپترهای دشمن قرار داشتیم. عقب نشینی باید مرحله به مرحله انجام می شد. هلی كوپترهای دشمن به دنبال نیروهایی بودند كه در دشت ویژگان و خان لیلی عملیات چریكی انجام داده بودند. ما تحت فرماندهی شهید چراغی روی ارتفاعات «پارلمان» بودیم. شهید چراغی و هادی با خشونت و داد و فریاد نیروها را قانع كردند كه عقب بروند و خودشان دو نفر ماندند تا با تیراندازی به سوی دشمن از تهاجم آنان جلوگیری كنند و ما به راحتی برگردیم. شهید رضا چراغی عملیات فتح المبین در عملیات فتح المبین، رضا در كنارحاج احمد متوسلیان و شهید حاج همت به بررسی و شناسایی مواضع نیروهای متجاوز عراق پرداخت. او در آن عملیات فرماندهی گردان حمزه را بر عهده داشت و در منطقه دشت عباس در برابر تانكهای دشمن وارد عمل شدند. آنجا منطقه ای بود كه تانكهای عراقی به خوبی می توانستند مانور بدهند، اما به ابتكار رضا، واحدهای پیاده ما، سوار بر وانتهای تویوتا با تركیبی جالب و به طورمكانیزه، سه راه قهوه خانه در جاده دهلران را به تصرف در آوردند. عراق با اتكا به تانكهایش حمله سنگینی انجام داد و درگیری شدید یپیش آمد. دشمن مقداری پیشروی كرد، اما با كمك یگان زرهی ارتش جمهوری اسلامی، نیروها تقویت شده و با فریاد الله اكبر به طرف تانكهای دشمن هجوم بردند و تعداد زیادی از تانكهای عراقی را به غنیمت گرفتند. در عملیات بیت المقدس كه لشكر روی جاده اسفالته اهواز- خرمشهر عمل می كرد، شهید چراغی مسئولیت محور سه گردان را بر عهده داشت. شهید رضا چراغی عملیات مسلم بن عقیل در عملیات مسلم بن عقیل كه پاییز سال ٦١ در منطقه سومار انجام شد، حاج همت به عنوان فرمانده قرارگاه ظفر منصوب شد و شهید چراغی فرماندهی تیپ محمد رسول الله(ص) را بعهده گرفت. در این عملیات تیپ حضرت رسول الله حدود سیزده گردان داشت كه هدایت آنها با رضا بود. رضا بر اثر جراحات قبلی پایش در گچ بود و ناراحتی زیادی داشت، در حالی كه سرم به دستش وصل بود، از داخل آمبولانس هدایت عملیات را در شرایط بحرانی هدایت می كرد. شهید چراغی در عملیات محدودی كه نیروهای رزمنده مسلمان وارد شهر مندلی عراق شدند، روی ارتفاعات «قلعه جو» در كنار گردان بلال عملیات را هدایت می كرد. تحت فرماندهی او نیروها وارد مندلی شدند و در بخشی از آنجا استحكامات دشمن را منهدم ساختند. شهید رضا چراغی عملیات والفجر مقدماتی در عملیات والفجر مقدماتی، تیپ ٢٧ به لشكر تبدیل شد. حاج همت فرماندهی سپاه ١١ قدر را بر عهده گرفت و شهید چراغی فرماندهی لشكر را. در آن عملیات، لشكر، ٤ تیپ تشكیل داد. تیپ یك عمار، تیپ دو سلمان، تیپ سه ابوذر و تیپ چهار ذوالفقار كه وظیفه اجرای آتش بر روی دشمن را داشت. در این عملیات رضا شمشیر لشكر بود و اقتدار و استقامت شایسته ای از خود نشان داد. وقتی دشمن در پاسگاه طاووسیه اقدام به پاتك كرد، كنار شهید چراغی در نیمه های دو قله مشرف به پاسگاه طاووسیه بودم. آتش دشمن بسیار شدید بود. با اتكا به شلیك هزاران گلوله خمپاره و كاتیوشا در هر ساعت، توانستند تا روی تپه دو قلو جلو بیایند. حضور شهید چراغی در كنارشهید همت، به نیروها روحیه می داد و بافرماندهی رضا توانستیم تپه دو قلو را پس بگیریم. شهید رضا چراغی عملیات والفجر یك در عملیات والفجر یك در منطقه عمومی فكه كه حاج همت فرماندهی قرارگاه ظفر را بر عهده گرفت، رضا همچنان فرمانده لشكر بود. ارتفاعات جبل فوقی، پیچ آنگیزه و....خاطرات زیادی از آن عملیات در خود نهفته دارد. لشكر ٢٧ وظیفه داشت كه با نیروهای ارتش ادغام شود و ارتفاعات«پیچ آنگیزه» و «جبل فوقی»را فتح كند و به سمت عمق خاك دشمن برای تصرف تاسیسات نفتی پیش برود. ارتفاعات ١١٢ توسط گردان مالك و گردان كمیل به تصرف در آمد. گردان میثم و دیگر گردانها نیز به سمت ارتفاعات١٤٣ و پاسگاه بجیله و در امتداد آن به تاسیسات نفتی قزلبان حمله كردند كه محور عملیات لشكر را تشكیل می داد. صبح روز عملیات بود، رضا خود را زیر رگبار تیربارها و دوشكاهای دشمن كه بی امان شلیك می كردند، به كانال گردان كمیل در سمت راست ارتفاع ١١٢رساند. خودمان را به شهید قاسم دهقان، فرمانده گردان رساندیم. آن روز جهت لوله همه قبضه های كاتیوشا و خمپاره دشمن به محور لشكر بود. از روحیه رضا بچه های گردان كمیل و انصار و مالك روحیه می گرفتند. به همراه حاج عباس كریمی و زجاجی و چراغی، به گردان میثم به فرماندهی شهید مختار سلیمانی رفتیم و آنجا درباره الحاق بین ارتفاعات ١١٢و ١٤٣ صحبت كردیم. گردان میثم باید از سمت راست، یعنی محور١٤٣ عمل می كرد. رضا خودش را به خط اول گردان میثم رساند. با وجود شهید سلیمانی در آن محور لزومی نداشت رضا هم آنجا باشد. ولی هرچه اصرار كردیم برگردد عقب، قبول نكرد و ماند تا خدایی شد. شهید رضا چراغی فضائل اخلاقی شهید هنگام نبرد در عملیات فتح المبین، شهید چراغی كه فرماندهی یك گردان از نیروهای بسیجی را بر عهده داشت، متوجه می شود تانكها و نفرات دشمن آنها را محاصره كرده اند. رضا به نیروها می گوید برگردند عقب تا اسیر نشوند. نیروها هم می گویند شما باید همراه مابیایی. پس از اصرار زیاد نیروها، سرانجام رضا به آنها می گوید: «مگر من فرمانده شما نیستم؟ پس دستور می دهم این جا را ترك كنید.» نیروها گریان برمی گردند. تانكهای دشمن هر لحظه حلقه محاصره را تنگتر می كنند. شهید چراغی با آرپی جی و تیربار و....شلیك می كرد تا حواس عراقیها را پرت كند كه نیروهای گردانش بتوانند به سلامت از محاصره خارج شوند كه شدند. حاج احمد متوسلیان وقتی می بیند نیروهای رضا دارند می آیند به موضع قبلی، از آنها سئوال می كند كه برادر چراغی كجاست. و آنها فقط می گویند: «یكه و تنها میان تانكهای عراقی ماند تا ما بیاییم عقب.....» حاجی یكه می خورد. می خواهد برود جلو و وارد حلقه محاصره شود و رضا را بیاورد عقب. به سختی جلوی او را می گیرند. بغض گلوی حاج احمد را می گیرد. تصور اینكه یكی از بهترین فرماند هانش زیر انبوه تانكهای دشمن له شود یا به اسارت دشمن درآید، برایش خیلی سخت است. هر دقیقه ای كه می گذرد، بیشتر از رضا قطع امید می شود. مسلم بود كه رضا یا شهید شده یا اسیر. یكی از نیروها با چشم گریان خبر شهادت رضا چراغی را به مریوان می برد و تا زمانی كه خبر بعدی نرسیده، آنجا می شود عزاخانه. رضا چراغی، بعدها خود ماجرای آن محاصره را این گونه بازگو كرد: - چاره ای نبود باید جلوی عراقیها را می گرفتیم تا نیروها سالم بروند عقب. بچه ها كه رفتند، تانكهای عراقی همینطور جلو می آمدند. یكی از تانكها درست به سمت من می آمد. هر لحظه انتظار داشتم مرا له كند. جایی كه من افتاده بودم، مقداری مهمات داخل یك چاله در حال انفجار بود. راننده تانك كه تا سه چهار متری من آمده بود، با دیدن شعله های انفجار مهمات، مسیرش را كج كرد و مرا ندید. دو سه ساعتی همان جا روی زمین دراز كشیده بودم تا اینكه اوضاع آرام شد. تانكها و نیروهای پیاده عراق منطقه را كاملا تحت اشغال خود در آورده، از پیروزی سرمست بودند. سریع لباس سپاه را درآوردم و زیر خاك پنهان كردم با زیر پیراهن شروع كردم به این طرف و آن طرف رفتن و منطقه را وارسی كردن. در همان حال چشمم افتاد به یك ماشین جیپ كه تركش بدنه اش را سوراخ كرده بود. به لطف خدا سوئیچ روی آن بود. ماشین را روشن كردم و راه افتادم كه بروم. در در راه تعدای از بچه های بسیجی را دیدم كه مجروح افتاده بودند. هر آن امكان داشت دشمن برسد و به آنها تیر خلاصی بزند. چهار نفرشان را سوار كردم و از منطقه عین خوش حدود٧۰-٦۰ كیلومتر مسیر را از میان دشمن طی كردم و خود را به نیروهای خودی رساندم. شهید چراغی در عملیات بیت المقدس همچنان فرماندهی گردان حمزه را بر عهده داشت. او در این عملیات در جاده خرمشهر، تركش خورد و مجروح شد و پایش گچ گرفته شد. در تابستان ٦١، در مراحل آخر عملیات رمضان شهید چراغی خود را با عصا به خط رساند و با وجود جراحت شدید وظایف قائم مقامی تیپ ٢٧رابه نحو احسن انجام داد. شهید رضا چراغی سخنان همسر شهید همسرش دربارة وی می گوید: ‹‹تیر ماه ٦١، پس از عملیات بیت المقدس، رضا با اصرار خانواده راضی شد به خواستگاری، آمدند خانه ما، آقا رضا پایش در گچ بود. او خواسته هایش را برای زندگی خیلی صریح بیان كرد. گفت: «من یك سپاهی ساده هستم و در زندگی هیچ چیزی از خودم و برای خودم ندارم. حقوق كمی را هم كه می گیرم، این طرف و آن طرف خرج می شود. بنابراین نمی توانم به دروغ قول بدهم با توجه از خصوصیاتی كه از شنیده بودم، گفتم: «ما را دست كم نگیرید. هر چه باشد، ما هم این راه را پذیرفته ایم. در این راه هر سختی، مصیبت و حتی بلا كه باشد اگر خدا قبول كند به جان می پذیرم، چرا كه مسلمان بودن به این سادگی ها نیست و انسان باید مسلمانی اش را ثابت كند». خانواده ام هم از او خوششان آمده بود. بعد از شهادت رضا برادرش تعریف كرد:«رضا به ما گفت از شما نمی گذرم اگر به خانوادة آنها بگویید من در جبهه چكاره هستم. چون برای من خیلی مهم است فردی را كه برای زندگی انتخاب می كنم، برای مسئولیتم با من ازدواج نكند...» خود من پس از تحقیقاتی كه كردم، فهمیدم ایشان فرمانده لشكر است، ولی به خانواده ام چیزی نگفتم. حتی به او نگفتم كه می دانم چه مسئوولیتی دارد. پس از ازدواج او گفت: «شما از این به بعد باید مسئوولیتی را بپذیرید كه چه بسا از مسئوولیت ما رزمنده ها بالاتر باشد. اگر من رفتم، شما باید بمانید و زینب وار صبر كنید نه اینكه فقط سكوت كنید و یك گوشه بنشینید. » یك بار هم با هم بیرون رفته بودیم، به من گفت: تا به حال دربارة شهادت من فكر كرده ای؟» گفتم:«بیشتر از آنچه شما فكرش را بكنید، چون می دانم عاقبت این كار شهادت است». گفت: «راستش، من نمی خواستم ازدواج كنم كه همیشه كسی را چشم به راه بگذارم ولی فكر می كنم از نظر شرعی این بار روی دوش من است و شاید همین بار است كه نمی گذارد زود تر به نزد پروردگار بروم». روزهای آخر سال ٦١بود كه آیت الله گیلانی، رضا و همسرش را به عقد یكدیگر در آورد. مراسم عقد در كمال سادگی با رعایت تمام موازین اسلامی و شرعی برگزار گردید. از خریدها و خرج های گزاف و بیهوده خبری نبود. هنگام عقد، رضا مدام ذكر می گفت. او یكی دو روز بعد عازم شد تا به لشكر بپیوندد. یكی از دوستانش درباره اخلاق رضامی گوید: نیروهایش او را با آن كه سنی نداشت، چون پدری دوست می داشتند، زیرا رضا فرماندهی بود كه همیشه سعی می كرد خود را كمترین نشان دهد. یكی دیگر از دوستانش دربارة اخلاق او می گوید: - در مریوان روی بلندی مستقر بودیم و برای بردن تداركات از جمله نان باید پیاده از تپه ها بالا می رفتیم. هر وقت می خواست به بالای ارتفاع برود، یك گونی بیست كیلویی نان بر دوش می گرفت و با خود می برد. وقتی پرسیدم شما چرا این كار را می كنید؟ می گفت: «وقتی من به عنوان مسئوول این نیروها مشقت را تحمل كنم، نیروها با كمترین فشار و سختی پیروز می شوند. » شهید رضا چراغی نظرات خانواده شهید برادرش درباره او می گوید: - قبل از عملیات بیت المقدس به اردوگاه انرژی اتمی در جادة اهواز- آبادان برای دیدن رضا رفتم. رضا با وجودی كه فرمانده گردان بود یك لحظه آرامش نداشت. می رفت به نیروها در زدن چادر و دیگر كارها كمك می كرد. تعجب كردم كه این چگونه فرمانده گردانی است كه نمی شود بین او و نیروهایش تفاوتی قایل شد؟ وقتی رزمندگان اسلام بعد از عملیات بیت المقدس عازم لبنان بودند، برای خداحافظی از شهید چراغی نزد او رفتند. رضا بعد از خداحافظی آنها شروع كرد به گریه كردن، چون پای او در گچ بود و نمی توانست همراه دوستانش به لبنان برود. پدرش درباره رضا می گوید: - گاهی می دیدم سر نماز سورة جمعه را می خواند و گریه می كند. وقتی او را به عنوان فرمانده لشكر معرفی كردند و از او خواستند كه به سپاه منطقه١۰ تهران برود و حكم رسمی فرماندهی اش را بگیرد، گفت خجالت می كشم بروم دنبال این چیزها...... رضا نسبت به حفظ و نگهداری بیت المال بسیار حساس بود و به هیچ وجه حاضر نبود از آن استفادة شخصی بكند. پدرش در این باره خاطرة جالبی نقل می كند: - بعضی وقتها كه رضا با ماشین سپاه به شهر می آمد، چند روزی كه در خانه بود، اگر می خواست به پادگان یا سپاه برود، با ماشین سپاه می رفت، ولی وقتی قرار می شد كاری شخصی انجام بدهد، با ماشین من می رفت. یكی از روزها روحانی ای كه از بستگان ما است به رضا گفت: با این ماشینت مراتافلآن جابرسان. رضاگفت: این ماشین بیت المال است و كار شما شخصی. من نمی توانم این كار را بكنم. چرا كه فردای قیامت باید جواب بدهم.. شهید چراغی در یكی از سخنرانیهایش درباره انقلاب اسلامی و رهبری امام خمینی (ره) گفته است: «......امام عزیزمان آن زمان كه رهبری این انقلاب بزرگ را بر عهده گرفت و انقلاب را در سال ٤٢،شروع كرد. می دانست كه قدم در چه راه خطیری گذاشته است. راهی كه در آن همه گونه سختی وجود دارد، اما چون احساس تكلیف می كرد، از هیچ چیز نهراسید و قدم در راه گذاشت و سرانجام انقلاب را به سرمنزل مقصود رساند.. . او دربارة توطئه های دشمنان اسلام و انقلاب گفته است: -.....حالا الحمد لله(انقلاب) مثل موجی كه در دریا می خروشد، هر خار و خسی را از دریا بیرون می ریزد. هر موج انقلاب یك مشت از این خائنین را بیرون می ریزد و چهرة واقعی آنها را مشخص می كند.... سردار شهید چراغی جنگ تحمیلی را این گونه تحلیل كرده است: «....جنگ تحمیلی یك جنگ خارجی است....زمانی شروع شدكه ما نه توانایی جنگیدن داشتیم نه می خواستیم وارد چنین جنگی شویم. یك جنگ نا برابر بر ما تحمیل شد كه به لطف خدا جلوی متجاوز آن گرفته شد، و دشمن بیرون رانده شد و از درون پوكش كردند و به لطف خدا همین طور ادامه خواهیم داد تا ان شاءا.....به پیروزی نهایی برسیم ....» ‹‹پارسال همین موقع ها برای عملیات فتح المبین آماده می شدیم.... یك زمانی برای عملیات فتح المبین....یك زمانی برای عملیات بیت المقدس....یك زمانی هم برای عملیات رمضان....هر عملیاتی برای ما یك امتحان الهی بوده است. همان طور كه برای پیفمبر یك زمانی جنگ بدر بود. یك زمانی جنگ احد....» شهید رضا چراغی، همواره بر انجام و ادای تكلیف تاكید داشت و معتقد بود نباید هرلحظه انتظار پیروزی آن چنانی داشته باشیم. او هدف را انجام وظیفه برای رسیدن به مقصدكه پیروزی و حكومت اسلام بر سراسر جهان است می دانست و می گفت: «....همه ما موظفیم آنقدركاربكنیم كه از این امتحانی كه خداوند برای ما قرار داده، رو سفید بیرون بیاییم. همان طوركه امام فرمودند: شكست و موفقیت به ما ربطی ندارد ما فقط باید تكلیف خودمان را انجام بدهیم....» او ضمن تاكید بر حاكم ساختن اخلاق اسلامی میان رزمندگان،آنان را از هر گونه برخورد منفی با یكدیگر كه باعث اختلاف می شود، پرهیزمی دارد: «..... دقت كنند برادران كه برخورد ها حتما اسلامی باشد. با هم یكی باشیم. وقتی با هم متحد باشیم، ان شاءا.. . موفق می شویم. » شهید چراغی یازده بار مجروح شد و این در حالی بود كه خودش می گفت: « اگر خدا بخواهد دفعه دوازدهم به شهادت می رسم. » چند روز قبل از شهادت، رضا به خانه تلفن می زند و هنگامی كه همسرش از او می پرسد:«آقا رضا مرخصی نمی آیید؟»پاسخ می دهد: «شما تقاضای مرخصی از من نكنید.» همسرش می گوید:فقط می خواستم بپرسم كی می آیید؟»و رضا پاسخ می دهد:«دیگر نمی آیم». همسرش خیلی ناراحت می شود و می پرسد:«چطور نمی آیید؟» مرخصی نمی دهند یا خودتان نمی خواهید بیایید؟» رضا جواب می دهد:«من هر موقع بخواهم می توانم بیایم مرخصی، ولی موضوع این است كه آدم یا مسئوولیتی را نمی پذیردیا وقتی پذیرفت، باید تا آخرش بایستد. به همین خاطر است كه من نمی توانم بیایم. از این به بعد هم چشم به راه من نباشید. فكر هم نمی كنم دیگر مرا ببینید.» رضا این حرفها را با خنده بیان می كند، اما همسرش كه تحت تاثیر صحبت او قرار گرفته، می گوید:مساله ای نیست. شما اگر دلتان تنگ شده، من با پدرم می آیم آنجا تا شما را ببینیم.» رضا پاسخ می دهد:«برایتان زحمت می شود، چون من سرم خیلی شلوغ است. هر وقت خدا بخواهد، كه می آیم شما را می بینم ». ناگهان همسر شهید چراغی شك می كند و می پرسد:آقا رضا نكنه دوباره زخمی شده اید؟هان، مثل اینكه دارید درد می كشید؟» رضامی خندد و می گوید:«درد كه نه، چیزی نیست، این پایم خیلی درد می كند. نمی دانم چی شده. مثل اینكه در رفته. خوب می شود». این آخرین گفت و گوی سردار شهید چراغی با همسرش دو هفته قبل از ش

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, ] [ 19:8 ] [ مرتضی کریمی ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

شهــداء را یاد کنیم با ذکر یک صلــوات...
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 8
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 9847
تعداد مطالب : 20
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1

  • صرافی کات
  • رد ریپورتر